دنیــــــــای آبتیــــن
آبتین وعروسکش
نه يك نخ ... نه يك پاكت ... يك عمر هم كه سيگار بكشم فايده ندارد... تا خودم نسوزم ... دلم آرام نميشود ...!!! اين روزها سيگارم را نصفه ميكشم ... چون تو هميشه ميگفتي يه نخ روشن كن دوتايي بكشيم ... حالا كه رفته اي ... ببين ... ديگر آن كودكي نيستم كه دهانش بوي شير ميداد حالا بزرگ شده ام ... دهانم بوي سيگار ميدهد ... امروز باز هم سيگار كشيدم! آرام ،زياد،با احساس ... همه ي تو را ،همه ي آنچه كه از تو با من باقي مانده بود را دود كردم با همين بهمن هاي كوچك دوست داشتني... باز هم پاسخ نئشه ي من به اين سوال مسخره : مرگ يا زندگي؟ قطعا مرگ! دلم سيگار ميخواهد ميخواهم دود كنم فكرو خيال هاي بد را...
نظرات شما عزیزان:
سیگار
˒՚♥ՙ˓هَمــــــِه چیــــــز بَستِگــــــی بــه"اُلَـــــــویَت هایَــــــش"בارב....
˒՚♥ՙ˓شایَـــב בَر اولَویــت اولــش نیستـــی
˒՚♥ՙ˓کــه با بهانـــه مشغـــولی های زنـבگـــــی،
˒՚♥ՙ˓به تو قـــولی برای زمــــان בیگــــری میـבهـב.......
پاسخ:
دلـــــــــــــــــــم به زندگی کردن گرم نیست...!
مـــــــــــــــادر میگوید باید کمی به خودت برسی....
باید کسی را که لایقت باشد ببینی!!
میگوید تو لایقم نیستی!
مادرم راست میگوید!
اما چگونه؟!
او که نمیداند دلم هم مثله سنم بزرگ شده
هنوز مرا همان کودک میبند که میگفتم چشم!
این بار هم به حرمت دوستداشتنهای مادرانه اش چشم میگویم!
اما این را نمیداند!
هه!!!!
وقتی از هر طرف میروم به تــــــــــــــــو میرسم
طراح : آبتین ـ |